از من فاصله بگیر
پشتم را خالی کن
..
بگذار در انتها
وقت فرو پاشی
نگران کابوسی دیگر نباشم
..
شانه های ظریفت
قلب شریفت
و
بغض های غریبانه ات
تاب این انهدام را ندارد
..
از من فاصله بگیر
با آنکه می دانی
آخرین بنده بودنم
آهنگ نفس های تو بود
..
از من ف ا ص ل ه بگیر
پشتم را خالی کن
..
بگذار در انتها
وقت فروپاشی
نگران کابوسی دیگر نباشم

فصل کوچ می رسد
و
من نت های ب خواب رفته را
یکی یکی بیدار می کنم
تا کمی بی تکلیف در هوا
معلق باشند
تا
سیاه ها با سپید
رویاها با کابوس
و
درد ها با لبخند
تلفیق شوند
تا
باز سمفونی درد اجرا شود
در روزی دیگر
و
اکرانی دیگر
با تشکر از دوست عزیزم:
داریوش پارسا
کودک درونم هرچند بازیگوش باشد با احساس کسی بازی نمیکند
سلام؛شما هم با افتخار لینک شدید
ببچاره من !!
به قلاب صید ماهیگیری افتادم که فقط برای “تفریح” ماهی میگرفت ..،!
از تـــو به کجا شکایت ببرم!!؟؟
این جا همه طرفدار تــو هستند
قلبم،
روحم،
قلمم . . .
شرمنده ها اما سمت راست زیر لینک دوستان؛راستی با نظرتون با تبادل لینک چیه؟ اگه دوس داشتید منو به اسم درد و دل فرناز لینک کنید و بهم خبر بدید به چه اسمی بلینکمتون؛در ضمن شرمنده نظر قبلیم بی ادبانه حرف زدم در واقع فکر کردم مثل بقیه بچه ها همسن و سال خودمونید؛منتظرم
بوی دود می آید...!
به گمانم جماعتی پای دنیای مجــازی می سوزانند عمـــــر خویش را...!!!
نگاهتـــــــ ــ
بی خــــــار
بر اندام من می پیچــــــــد ….
همه گفتن :عشقت داره بهت خیانت می کنه!
گفتم :می دونم!
گفتن :این یعنی دوستت ندارهاااا!
گفتم :می دونم!
گفتن :احمق یه روز میذاره میره تنها میشی! .. گفتم :می دونم!
گفتند :پس چرا ولش نمی کنی..؟!
گفتم :این تنها چیزیه که نمی دونم
یادم باشد امشب بعضی از آرزو هایم را دم در بگذارم
تارفتگرببرد بیچاره او...
مابقی راهم نقدا با خود به گور می برم
مابقی همان آرزوی باتو بودن است
حتی آرزوی داشتنت را هم به کسی نمی دهم
دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی…
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !
سلام؛مرسی که از وبم دیدن کردید و نظر دادید؛بازم منتظر حضورتون هستم؛راستی اگه اومدید به وبم به وبلاگ برتر ماه واسم امتیاز بزارید؛اگه هر روز که به وبم سر بزنید و واسم یه کلیک کنید تا امتیاز بگیرم ممنون میشم؛
تنها تفاوت ما این است:تو به خاطر نمی آوری اما من از خاطر نمیبرم
دلمان خوش است که مینویسم
و دیگــران می خـواننــد
و عــده ای می گـوینــد
آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند
و بعضــی مـی خنــدنـد
دلمــان خـوش اســت
به لــذت هــای کــوتـاه
به دروغ هــایی که از راســت
بـودن قشنــگ تـرند
به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند
یـا کســی عاشقمــان شــود
با شــاخه گلی دل می بنــدیـم
دلمــان خـوش می شــود
به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی
و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود
چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم
و چــه ســــاده می شـکــنیم
همــــه چیـــز را
چتر هم که باز کنی بی فایده است خیس خجالت میشوم زیر باران خوبیهایت...
آدمها فقط آدم هستند نه بیشتر...
اگر کمتر از آنچه هستند نگاهشان کنی آنها را شکسته ای...
اگر بیشتر از آن حسابشان کنی آنها تو را می شکنند...
بین این آدما فقط باید عاقلانه زندگی کرد، نه...
عاشقــــــــــانه...
قــــــرن هاســـــــــــت جستجـــــوگـــرِ آدم هستــــــم ...
تا لـــذتِ خـــوردنِ یک سیــــبِ ســـــــرخ را با او تجــربه کنــــــــــم ...
قرن هـــــــــــاســــــــــــــــــــت ...
مشکل از مــــــن نیســـــت ...
نه مـــــــن ..!
نه سیــــبِ ســــرخ ...!
نه شیــــطــــــان ...!
" تـــــــــــو " نایــــــــــاب شــــده ای " آدم " ...
شاید نشود به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت ،
ولی میشود هم اکنون
آغاز کرد و یک پایان زیبا ساخت . . .
یواشــــکی دوستم داشته باش!
آدمای دنیـــــــای من، چشـــم دیدن عشــــق رو ندارن!
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ ;
ﺧﺎﻟﻘﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺎﺯﻝ ﮐﺮﺩ ... !
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ
ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺛﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ... !
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯿﻬﺎﯾﺖ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻻﮎ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ... !
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ...
ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺖ ﻧﯿﺴﺖ !
ﻣﻨﻢ ﻟﯿﻼﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺯﻟﯿﺨﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ... !
ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ
ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﻫﯿﭻ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ ... !
ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ....
ﭘﺲ ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺑﺮﭼﺴﺐ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﺑﺮﭘﯿﺸﺎﻧﯿﻢ ﻧﺰﻥ ... !
ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﮐﻪ ﻋﺸﻮﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮﺑﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ
وقتی که آفتاب دل از کوچه کنده است
تکلیف تلخ پنجره تحـــــــریم خنده است
آنقدر دوستـــــــــت دارم کــــــه
پروانه ها گیـــــــــــج می شوند
گل ها تعجب می کنند و
باران دلــــــــش آب می افتد
تن های ما تنهاست
دل های ما با هم
دل از تو لبریزست
تنهای تنها هم
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش
ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد.
کنم هر شب برای مهر او گریه که شاید بشنود دردم
ولی آهسته می گویم الهی بی خبر باشد
وب سایت ایمیل
انگشتانت را به من قرض بده ...
برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام...!!
بسکه من دلتنگمـــ !!
گریه ام میگیرد...
وقتی میبینم کسی ک روزی تمام دنیای من بود...
حالا منت دیگری را میکشد....
دلـــــــــگــــیـــــــــرمـــــــــ ــــ ــ ـ
از عـــشــ ـ ـ ـ ــق هــایـــی کـــه …
مــثـــــــل حـــلــــقـِِِِِِــــــه هـــای قــلـــیــــان
اول بـــــــزرگــــ مــیـــشــود و بعــــــد مــــحــ ـ ـ ـ ـو….!!!
با فنجانی چای هم میتوان مست شد ؛
اگر کسی که باید باشد،"باشد"
غرور و تعصب سدی است!! در برابر رودخانه های آگاهی !! سیمان و مصالح این سد از نادانسته هایمان تامین میشود!! هر چه نادانسته هایمان بیشتر باشد این سد محکمتر است!!
شکستن این سد دریاچه های خرد مان را پر آب خواهد کرد !!
ارزشمند ترین ثروتی که یک مرد می تواند در این دنیا مالک آن باشد،
قلب یک زن است. که به دنیا می ارزد.
بــــاز هـــــم خیال تــــو
مــــرا
“برداشــــت”
کجــــا می بــــرد نمــــی دانــــم...!!
عازم
یک سفرم
سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست
و امیدم
به خداوندی اوست...
از وقتی که تــو رفتی ،
آینده هیچ وقت نیامد که هیچ
گذشته هم هیچ وقت نگذشت . . .
پُرم از اشک...
آنقَدر که
دنیا باید چتر بر سَرش بگیرد
و با احتیاط مرا ورق بِزند...
ببچاره من !!
به قلاب صید ماهیگیری افتادم که فقط برای “تفریح” ماهی میگرفت ..،!
از تـــو به کجا شکایت ببرم!!؟؟
این جا همه طرفدار تــو هستند
قلبم،
روحم،
قلمم . . .
مترسک گفت : ای گندم شاهد باش مرا برای ترساندن آفریدند اما من عاشق پرنده ای بودم که از گرسنگی مرد.......
چتر هم که باز کنی بی فایده است خیس خجالت میشوم زیر باران خوبیهایت...
سالهاست درب خانه ام
از جنس شیشه شده
اگر دلتنگ من شدی
فقط با لهجه باران
در بزن!!!
چه فرقی می کند مهر باشد
یا آبان و یا آذر ماه...!؟
وقتی تو باشی و پاییز باشد
باران، برگها و ابر باشند
زندگی رنگ دیگری دارد؛
من وپاییز هر دو عاشق توهستیم!
نگاه تو در شعرم پیداست،
آخه نوشتن دل میخواد
ندارم
باور کن...
و همه فراموش خواهند کرد
که من در تمام عمرم تنها دو بار شاعر شدم
یک بار با دیدن تو ،بار دیگر با ندیدنت . . .
چقد این جمله هارو دوست دارم
ولی من فقط با ندیدنش....
سلام رضا؟ خوبی؟
چقد خوشحالم دوباره باهات حرف میزنم
یکم بی معرفتی کردم نیومدم وبت
این وبت قالبش خوشگله
تو هر دوتا وبم لینکت کردم
چقد خوبه که تو هنوز مینویسی
ولی من نه
حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه......
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند
نه بایدهای ما
مثل همیشه ،
آخر حرفم را
و حرف آخرم را
با بغض فرو می خورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم
باشد
برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی شبیه همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شاید امروز نیز
روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند
نه بایدهای ما
هر روز بی تو
روز مباداست !
قیصر امین پور
گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است
هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همهجا در نظر مردم دانا قفس است
فریدون مشیری
کاش بتوانیم فقط یک نفر را دوست داشته باشیم
به یک نفر بگوییم دوستت دارم و فقط با یک نفر درد دل کنیم، حرف بزنیم و قرار بگذاریم
یک نفر را ببوسیم به آغوش بکشیم و دغدغه هایش را به جان بخریم
یک نفر، یک جایی، یک حرف هایی دارد که فقط می خواهد به "یک نفر" بگوید
من، یک نفر یک نفری هستم که من او را و او مرا دوست دارد، دارم
اما نه او میتواند و نه من میتوانم آنگونه که باید از پس اختلاف مان بر بیاییم و برای همیشه یک نفر هم بمانیم...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺁﺩﻣﻨﺪ ... ﻧﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ... ﺍﮔﺮ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ ، ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ . ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ
ﺁﻥ ﺣﺴﺎﺑﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ ... ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ....
یکی از همین روزها
باید خدا راصدا بزنم
یک میز دو نفره
دو صندلی
یکی من
یکی خدا
حرف نمیزنم
نگاهم کافیست
میدانم
برایم اشک می ریزد!!
تنهاییت را با کسی پر نکن !!!!
احساست را بازی می دهند و در آخر می گویند . . .
!!!! قسمت نبود !!!!