عاشقانه های رز آبی

استفاده از تصاویر حاوی اشعار "رضا رز آبی" ؛ بدون اجازه ناشر شرعا حرام است

عاشقانه های رز آبی

استفاده از تصاویر حاوی اشعار "رضا رز آبی" ؛ بدون اجازه ناشر شرعا حرام است

یک خط ممتد . . .



انتهای خیابان را می بینی؟

همان جا کِ انتهای جاده

در دست تعمیر است

همان جا کِ چراغ راهنما

در زردِ ترددها نبض می زند

و آدم هایی را کِ

همه جا زنده اند . . . !

تا من؛کِ تنها

کمی نبودن می خواهد

راستی بِ مرگ های موقت فکر کرده ای؟

بِ مردن های آنی . . . !

و بِ نواری که بی وقفه

علامت می زند بیهودگی را

من بِ یک خط ممتد می اندیشم

بعد از این همه علامتِ بی وقفه . . .






روزی می آیی


روزی که دور نیست


یا شاید


یکی از همین شب ها


وقتی با قرص های خواب آور


آرام آرمیده ام


می آیی


با پیرهنی همرنگِ اقبالم


وقتی گل های سپید را


پای سنگی سیاه


با بغض پر پر می کنی.


روزی می آیی


روزی ک دور نیست


یا شاید


یکی از همین شب ها . . .

       داریوش پارسا


یادداشتی از یک عشق پاک . . .


دلم کسی را میخواهد


کسی که از جنس خودم باشد؛دلش شیشه ای


گونه هایش بارانی


دستانش کمی سرد؛نگاهش ستاره باران باشد


دلم یک ساده دل می خواهد؛بیاید با هم برویم


نمیخواهم فرهاد باشد؛کوه بتراشد؛میخواهم انسان باشد


نمیخواهم مجنون شود؛سر به بیابان بگذارد


میخواهم گاهی دردم را درمان باشد


شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم


غریب آشنایی میخواهم بیاید با پای پیاده


قلبش در دستش باشد؛چشمانش پر از باران باشد


کلبه کوچک را دوست دارم؛اگر این کلبه در قلب او باشد





تــــــو شبیه دیگران نیستـــی !


دیگران حـــرف میزنند ، راه میـــروند ، نفس میکشند ...


تــــــو نه حــــرف میـــزنی نه راه میــــروی و


نه میـــگذاری نفس بکشم !!



وقت فرو پاشی . . .




از من فاصله بگیر


پشتم را خالی کن

..

بگذار در انتها

وقت فرو پاشی 

نگران کابوسی دیگر نباشم

..

شانه های ظریفت

قلب شریفت

و

بغض های غریبانه ات 

تاب این انهدام را ندارد

..

از من فاصله بگیر

با آنکه می دانی

آخرین بنده بودنم

آهنگ نفس های تو بود

..

از من ف ا ص ل ه بگیر 


پشتم را خالی کن

..

بگذار در انتها

وقت فروپاشی 

نگران کابوسی دیگر نباشم




فصل کوچ می رسد


و

من نت های ب خواب رفته را

یکی یکی بیدار می کنم

تا کمی بی تکلیف در هوا

معلق باشند

تا

سیاه ها با سپید

رویاها با کابوس

و

درد ها با لبخند

تلفیق شوند

تا

باز سمفونی درد اجرا شود

در روزی دیگر

و

اکرانی دیگر

   

  با تشکر از دوست عزیزم:
        داریوش پارسا


مرز جنون . . .



کلماتم را 


در جوی سحر می‌شویم 


لحظه‌هایم را 


در روشنی باران‌ها 


تا برای تو شعری بسرایم، روشن 


تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام 


سخنانم را 


در حضور باد 


این سالک دشت و هامون 


با تو بی‌پرده بگویم 


که تو را 


دوست می‌دارم تا مرز جنون

 

   شفیعی کدکنی




بودنت مهم است همین . . .

آنکه دلت را شکست،تاریخ تولدش یادت مانده

آنکه رهایت کرده تاریخ آمدنش و رفتنش دقیق یادت مانده

و آنکه احساست را به بازی گرفت،

لحظه به لحظه خاطراتش را سالها در یاد داری !

اما آنکه دوستت دارد را سطری در تاریخ زندگیت به نامش زدی ؟

الان نه !



اینگونه که تو می باری باران


می ترسم تمام شوی


می ترسم توانت تاب شود


اینگونه که تو می باری این روزها باران!


می ترسم خیسم کنی


می ترسم خیس من شوی


می ترسم آب شوم و فرو روم زیر درختان با تو


با دانه های خیست


روان شوم آرام


میان جویبار


اینگونه که تو می باری باران


نکند ابرها تمام شوند


نکند زمین غرق شود؟


نکند . . . ؟






نه ! نه ! نه ! 


الان نه !


فعلا دورت خیلی شلوغه . . . 


تنهات که گذاشتن باهات حرف دارم خیلی !




هیچوقت نمی آیی !



من بهترین شعر هایم را


روی ِ تن ِ تو نقاشی کرده بودم


نمیدانستم یکی دیگر میآید


میخواند و عاشقت میشود . . .




من که از اینجا نمی روم . . .


تو هم که هیچوقت نمی آیی !


میخواهم بدهم در و پنجره خانه ام را گل بگیرند . . .




داشتم زندگیمو میکردم "رستاک حلاج"




داشتم زندگیمو میکردم


اومدی حالمو ، عوض کردی

این همه راه و اومدی که بِری

که خرابم کنی و برگردی !


همه چیز خوب بود ، قبل از تو 

عشق با من ، غریبگی میکرد

یه نفر داشت با خودش تنهـــا

زیر این سقف زندگی میکرد . . .


عطرِ تو این اتاقو پر کرده 

این هوا ، اون هوای سابق نیست

اون که با بودنِت مخالف بود 

حالا با رفتنت موافق نیست !


واسه چی اومدی که برگردی 

برو اما جواب بده !

سرِ خود اومدی ولی این بار

به منم حقِّ انتخاب بده


اون که میگفت ، تا ابد اینجاست

حالا میگه بذار برگردم!

داشتی ، زندگیتو میکردی 

داشتم ، زندگیمو میکردم






و همه فراموش خواهند کرد


که من در تمام عمرم تنها دو بار شاعر شدم


یک بار با دیدن تو ،بار دیگر با ندیدنت . . .