عاشقانه های رز آبی

استفاده از تصاویر حاوی اشعار "رضا رز آبی" ؛ بدون اجازه ناشر شرعا حرام است

عاشقانه های رز آبی

استفاده از تصاویر حاوی اشعار "رضا رز آبی" ؛ بدون اجازه ناشر شرعا حرام است

بنــد بنــد وجـــودم . . .


عجب موجود سخت جانی ست دل !

هزار بار

تنگ میشود، میسوزد، میمیرد

و باز هم برایت میتپد . . .






چــه کسی میگوید دوری ســـرد می آورد؟


وقتـــی که هنوز با یـــادت


بنــد بنــد وجـــودم گـرم می شود . . .


یادداشتی به ستاره . . .


به چه میخندی تو؟


به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟

 

به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟

 

به چه میخندی تو؟



به نگاهم که تو را به چه سادگی باور کرد؟

 

یا به افسون گری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

 

به چه میخندی تو ؟ به دل ساده ی من؟

 

که دگر تا به ابد به فکر خود نیست . . .



                                                                  حسرت دیدار تو را آه میکشم . . .


لجبازی های تو . . .



در لجبازی های تو ،گم شد غرورم

در دلتنگی های تو، گرفته شد شهامتم

در تنهایی و نهایت اندوه  تو

و بازی  تلخ  زندگی تمام شد شجاعتم

رفتی!  و شب جاده ها بی عبور شد

چون بید مجنون شکسته  شد قامتم

دریغ و درد از زمانه ی ناسازگار

حتی برای درد هم درمانده شد طاقتم

دیگر به آمدنت هم امید نیست

رفتی ! خدای من نیست شد اجابتم




                                                              حسرت دیدار تو را آه میکشم . . .

حوا . . .



فرو افتادم از چشم تو تا رسوا شود حوا

بهر جا پا گذارد لخت و بی پروا شود حوا

 
بگردد آنقَدَر دنبال خود در این سرازیری

که مثل ابروان لاغر خود تا شود حوا

 
چنان از آب رنگ این زمین برگونه ها ریزد

که خود نوع جدیدی صخره ی صحرا شود حوا
 

بهای حلقه عصیان تنور داغ تبعید است

بسوزد آنقَدَر تا انجمادش وا شود حوا

 
بگردد آنقدر در چشم این و آن که تا روزی

سر یک چارسو چون پیرهن سودا شود حوا


من از چشم تو افتادم چو نیم دیگرم عریان

که دنیا را بگردم تا کجا پیدا شود حوا

 
بگردم تا عطش در استخوانم ریشه اندازد

و من آتش بگیرم ناگهان دریا شود حوا


    شاعر سلمانعلی زکی